English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (423 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
demo U نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
maintenance U 1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
unassisted U انجام عمل بدون کمک
summary U انجام شده بدون تاخیر
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
put the cart before the horse <idiom> U انجام کارها بدون نظم
summaries U انجام شده بدون تاخیر
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
get away with murder <idiom> U انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
manual U انجام شده توسط اپراتور و بدون کمک ماشین
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
non destructive cursor U مجموعه بررسی ها که روی یک قطعه بدون آسیب دیدن انجام شود
productive U مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
boxes U وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
box U وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
unmodified instruction U دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
asynchronous U انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
demonstration U نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
demonstrations U نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
operated U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operates U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operate U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
effectuate U انجام دادن صورت دادن
for doing it U برای انجام ان
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
demand U تقاضا برای انجام چیزی
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
undertake U توافق برای انجام کاری
undertaken U توافق برای انجام کاری
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
undertakes U توافق برای انجام کاری
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
free throw U پرتاب بدون مانع برای یار
no answer [n/a] [in forms] U بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
stand to U انجام دادن
chars U انجام دادن
implements U انجام دادن
parform U انجام دادن
to make good U انجام دادن
implemented U انجام دادن
carry out U انجام دادن
charring U انجام دادن
paying U انجام دادن
to put through U انجام دادن
pays U انجام دادن
chare U انجام دادن
to go through U انجام دادن
implement U انجام دادن
char U انجام دادن
pay U انجام دادن
implementing U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
implement U انجام دادن
do up U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
actualize U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
effect U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
furnish U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
covers U انجام دادن
coverings U انجام دادن
cover U انجام دادن
administer انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
perform U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
performs U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
execute U انجام دادن
carry out U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
performed U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
go through U انجام دادن
put on U انجام دادن
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
help U روش آسانتر برای انجام کاری
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
OS U نرم افزاری که عملیات سخت افزاری ابتدایی و سطح پایین را انجام میدهد و مدیریت فایل بدون نیاز به کاربر
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
repeats U دوباره انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
redo U دوباره انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
serve U خدمت انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
Recent search history Forum search
2New Format
1postside
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com